قصه پند آموز کریم خان زند و درویش فقیر در باغ
نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست…
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد.چشمش به شاه افتاد با دست اشارهای به او کرد.کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ اوردند.
کریم خان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟
درویش گفت: نام من کریم... ادامه ››