کاملترین و خواندنی ترین زندگینامه شاعر حافظ شیرازی
شمسالدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آورد و پس از سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضای زادگاهش شتافت و از این بزرگان به ویژه قوامالدین عبدالله بهرهها گرفت.
خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت و هنوز دههی دوم زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود بدل گشت. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و این کتاب آسمانی را با صدای خوش و با روایتهای مختلف از بر میخواند و از این روی تخلص حافظ را بر خود نهاد.
شمسالدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسانالغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران و از تابناکترین ستارگان آسمان علم و ادب ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پابرجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.
با وجود شهرت والای این شاعر گرانمایه در خصوص دوران زندگی حافظ به ویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست اما بیشتر حافظ شناسان براساس نشانههای تاریخی و با استناد به برخی سرودههای حافظ، تولد او را در یکی از سالهای ۷۱۵ تا ۷۲۹ محتملتر دانستهاند.
تکفارس آی آر
دربارهی پدر، مادر و خانوادهی حافظ نیز آگاهیهای چندانی در دست نیست. اگرچه بعضی تذکرهنویسان جد او را «شیخ غیاثالدین» و پدرش را «بهاءالدین محمد» از اهالی کوهپایه اصفهان دانسته و چنین نوشتهاند که پدرش بازرگانی میکرد و در روزگار حکومت اتابکان سلغری از اصفهان به شیراز آمد و یا مادرش را از اهالی کازرون دانستهاند که در محلهی «دروازه کازرون» شیراز، مسکن داشته است؛ اما هیچ یک از این نوشتهها استناد تاریخی محکم ندارد.
دوران جوانی این شاعر گرانمایه مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان سلغری فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو، از عمال ایلخانان مغول، درآمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و عنایت امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمالالدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادبدوست در دوره حکمرانی خود که از سال ۷۴۲ تا ۷۵۴ هـ.ق به طول انجامید در عمرانی و آبادانی شیراز و آسایش و امنیت مردم این ایالت به ویژه شیراز کوشید. حافظ نیز از مرحمت و لطف امیر ابواسحاق بهرهمند بود و در اشعار خود با ستودن وی با القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم و حیاء) حقشناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت. پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزالدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال ۷۵۴ هـ.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و سم و سختگیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.
امیر مبارزالدین شاهی تندخوی و متعصب و ستمگر بود و به ویژه در امور دینی و مذهبی بر مردم خشونت بسیاری جاری نمود. در دوره حکومت وی مردم از بسیاری از آزادیها و مواهب طبیعی خود محروم شدند و امیر خود را مسلمانی متعصب جلوه میداد که در صدد جاری ساختن احکام اسلامی است.
اینگونه اعمال با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشکاندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارزالدین دانست. سلطنت امیر مبارزالدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال ۷۵۹ هـ.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئهای فراهم آورده و پدر را دستگیر کردند و بر چشمان او میل کشیدند.
www.takfars.ir
شاه شجاع و شاه منصور از دیگر امرای آل مظفر همعصر با حافظ بودند و به سبب از بین بردن مظاهر تعصب و خشکاندیشی در شیراز و توجه به بازار شعر و شاعری مورد توجه حافظ قرار گرفتند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به خواجه میگذاشتند و از آنجا که بهرهای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلندآوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.
اواخر زندگی شاعر بلندآوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزیهای فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردمان شوریده بخت آن دیار چند مناره ساخت رو به سوی شیراز نهاد. داستان ملاقات تاریخی و عبرتانگیز خواجه حافظ با تیمور نیز اگر صحت و اعتبار داشته باشد ظاهراً در سال ۷۹۰ هـ.ق و تقریبا یک سال پیش از مرگ شاعر نامدار صورت گرفته است.
بر اساس این داستان پس از آنکه دروازههای شیراز به روی مؤسس سلسله تیموریان گشوده شد امیر تیمور قاصدی را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من اکثر ربع مسکون را با این شمشیر مسخر ساختم و هزاران جای و ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و تو آنگاه به یک خال هندوی ترک شیرازی سمرقند و بخارای ما را در یکی از ابیات خود به فروش میرسانی.
گویند خواجه زیرکانه در جواب وی به فقر و نداری خود اشاره کرده و میگوید: ای سلطان عالم از این بخشندگی است که بدین روز افتادهام. این پاسخ زیبا و شوخطبعانه مورد پسند تیمور واقع میگردد و او را مورد عنایت خود قرار میدهد. مرگ خواجه یک سال پس از این ملاقات صورت گرفت و وی در سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ هـ.ق در گلگشت مصلی که منطقهای زیبا و باصفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی میدانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.
در مشاجرهای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت، سرانجام قرار شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ / که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود و از صفا و زیبایی شهر محبوبش و اماکن تفریحی آن همچون گلگشت و آب رکنآباد لذت میبرد.
وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سرتاسر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دوردست همچون هند نیز راه یافت.
نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و سلاطینی همچون سلطان احمد بن شیخ اویس بن حسن جلایری (ایلکانی) و محمود شاه بهمنی دکنی با احترام زیاد او را به پایتختهای خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز سازد. از این رو از مسافرت پشیمان شد.
تک فارس
شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزل سرایی و سرایش غزلهای بسیار زیباست.
غزل به ویژه نوع عارفانه آن توسط حافظ به اوج فصاحت و بلاغت و ملاحت رسید و او جدای از شیرینی و سادگی و ایجاز، روح صفا و صمیمیت را در ابیات خود جلوهگر ساخت. خواجه شیراز در غزلیات خود تمامی منویات قلبی خویش نظیر عشق به حقیقت و یکرویی و وحدت و وصال جانان و از سوی دیگر خشم و تنفر خود را در مقابل اختلاف و نفاق، ریا و تزویر و ستیزگیهای قشری بیان کرده است.
در غزلیات زیبای حافظ که از همه حیث اوج غزل فارسی محسوب میشود کلمات و تعبیرات خاصی وجود دارد و خواجه که خود مبتکر این سبک است از آن طریق مقصود خود را بیان داشته است. کلمات و عباراتی همچون طامات، خرابات، مغان، مغبچه، خرقه، سالوس، پیر، هاتف، پیر مغان، گرانان، رطل گران، زنار، صومعه، زاهد، شاهد، طلسمات، شراب و … از این گونهاند که هر یک بیانگر قریحه عالی و روح لطیف و طبع گویا و فکر دقیق و ذوق عارفانه و عرفان عاشقانه وی است.
خواجه در اشعارش اغلب از خود به عنوان رندی پاکباخته و بینیاز یاد کرده که با همه هشیاری و دانایی به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی بیاعتناست. وی از ریا و تزویر زاهدان درونی در رنج و اضطراب است و حتی صوفیان ریایی را که به طریقت حافظ انتساب میورزند ولی اهل ظاهر بوده و در ژندهپوشی و قلندری تظاهر میکنند سخت سرزنش میکند و در اشعار خود دام حیله و تزویر این ظاهرپرستان را پاره میسازد.
لسانالغیب با بهرهگیری از برخی تشبیهات معمول شاعران همچون تشبیه زلف به کفر و زنجیر و سنبل و دام، تشبیه ابرو به کمان، تشبیه قد به سرو، صورت به چراغ و گل و ماه و دهان به غنچه و پسته و … ناپایداری اوضاع زمان، بیدوامی قدرت و شکوه و جلال پادشاهان و لزوم دل نبستن به مظاهر دنیوی را متذکر میشود. حافظ معتقد است آدمیان باید از زیباییها و خوشیهای طبیعت و لحظههای خوش محبت و دوستی و صفا و صمیمیت برخوردار شوند و عمر کوتاه خود را با شادی و شادکامی سپری سازند.
خواجه حقیقت هستی را خدای تعالی میداند که در این جهان جلوه کرده است و مظهر او را عشق معنوی و دل آدمی میداند که در همه جا با خود آدمیان است و برای دریافتن سر وجود او باید به حقیقت نفس پی برد.
شاعر در برخی از اشعار خویش گوش خود را به پیام اهل راز و صدای هاتف و پند پیر و سخن کاردان و ناله رباب و چنگ باز نموده است و حقایقی از زبان اینان که در حقیقت همه از یک زبان گویند میشنود و از عالم حال رو به زاهدان پر قیل و قال کرده رندانه سخنها میگوید. حافظ در جای دیگر از اصطلاحات باده و می و میکده در بیان مقاصد عرفانی خود سود میجوید: مقصود او از می و میخوارگی در مواردی همانا تازیانهای است که برای پردهدری از روحانیون ریایی عوامفریب به کار میبرد و میکده واقعی را درگاه حق میداند که مستی عارفان از آنجاست و برای رسیدن و نایل آمدن به آن رنجها میکشند و اشکها میریزند و خاک راه معرفت را به رخسار میسایند.
خواجه بزرگ شعر و ادب میپرستی را آن میداند که آدمی را از خود بیخود میکند و آن را در مقابل خودپرستی به کار میبرد و عشقورزی و بادهگساری عارفان را حقپرستی و گذشتن از حرص و شهوت و آرزوی وصال حقیقت میداند که حاضرند در راه حق رنج برند و درد کشند و شکایتی نکنند.
وی عشق عارف را عشقی معنوی میداند که جوینده آن سعی دارد خود را از چاه طبیعت بیرون برد و در بحر عمیق عشق حق که کرانه ندارد غرق شود.
از زیباترین جلوهها و مضامین غزلیات خواجه حافظ آن است که اگرچه او مخالف با روش شهوتپرستان و پیروان طبیعت و دشمن ریا و سالوس و زهدفروشی و عوامفریبی است و فراموش کردن عالم روحانی و پرداختن به جهان جسمانی را شرط عقل و معرفت نمیداند ولی در عین حال انسانها را به بهرهمندی از زیباییها و دوستیهای جهان هستی، که آفریدگار آن را مقدمه آن جهان قرار داده، دعوت میکند به شرط اینکه از راه عقل و خرد دور نیفتند. خواجه آدمیان را به برخورداری از لطایف خلقت و جمال طبیعت دعوت میکند و با شاهد آوردن از زندگی خود که در حفظ نشاط و داشتن روح قوی و فکر بلند و میل به وفا و مروت و رغبت به سعی و عمل سرمشق بوده، انسانها را به خوش بودن و خوش داشتن زندگی خود دعوت میکند.
T A K F A R S
در مجموع میتوان گفت اشعار حافظ آمیزهای است از معانی عاشقانه و اجتماعی و عرفانی و در هر یک از غزلیات خود در کنار عبارات معمولی مقاصد عالی خود را نیز در باب هستی و محبت و مدارا و گذشت و خشونتها و ریاکاریها و مردمفریبیهای نوخاستگان به قدرت رسیده و لطایف خلقت و جمال طبیعت و اراده عارفانه اندیشه نیرومند به نمایش میگذارد که هر یک از این مضامین بسیار آموزنده و عبرتانگیز است و راه و رسم زندگی را به انسانها میآموزد.
حافظ اندیشمدی است که با غزلیات نافذ و روحنواز خود مرزهای قرون و اعصار را در نوردیده و در اعماق دل تکتک ایرانیان رسوخ کرده است؛ از این روی کمتر خانهای را در ایران میتوان یافت که دیوان حافظ در آن نباشد و مورد مطالعه قرار نگیرد. ایرانیان دیوان حافظ را سخت گرامی میدارند و از طریق تفأل به اشعار این شاعر جاودانی، با او به راز و نیاز میپردازند و از اینروست که به او لقب لسانالغیب و ترجمان اسرار دادهاند.
اندیشه و افکار والای این حکیم و عارف نامدار به سایر ملل نیز راه یافته است و شعرای بزرگی همچون گوته آلمانی او را از بزرگترین اندیشمندان تاریخ هستی لقب دادهاند که به انسانها درس عشق و محبت داده است.
دیوان حافظ به دهها زبان ترجمه شده و در زمره معروفترین کتب ادبی جهان است. سالاینه چندین سمینار در ارتباط با بررسی شخصیت این شاعر برجسته در ایران و سایر کشورهای جهان برگزار میشود و سازمان یونسکو وی را یکی از ذخیرههای جاودانه ادب در جهان دانسته است.
میعادگاه حافظیه در شیراز زیارتگه رندان جهان است و بسیاری از ادبدوستان از سراسر جهان با حضور در این مکان پر رمز و راز بر عمق معرفت و دانش او تحسین میورزند. در پایان این مبحث گزیدهای از چند غزل زیبای لسانالغیب که بیانگر اندیشههای متعالی اوست و هر یک بیتالغزل معرفت خواجه شیراز به شمار میرود نقل میگردد. دریغا که محدودیت کلام اجازه تفسیر و تحلیل این اشعار را نمیدهد.
عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد
عارف از خندهی می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهی اوهام افتاد
این همه عکس می ونقش نگارین که نمود
تک فارس www.takfars.ir
یک فروغِ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سِرّ غمش در دهنِ عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایرهی گردش ایام افتاد
درخم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
تکفارس
کار ما با رخ ساقیّ و لب جام افتاد
زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت
کانکه شد کشتهی او نیک سر انجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگرست
این گدا بین که چه شایستهی انعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
بر اساس منابع و شهادت یکی از علماء معاصر حافظ (محمد گلندام) خواجه در جوانی سنگینترین کتابهای مذهبی و ادبی دوره خویش همچون کشاف زمخشری در تفسیر، مصباح مطرزی در نحو، طوالع الانوار من مطالع الانظار قاضی بیضاوی در حکمت، شرح مطالع قطبالدین رازی در منطق و مفتاح العلوم سکاکی در ادبیات را به طور کامل مطالعه کرده بود.
وی در برخی از ابیات خویش به این نکته اشاره کرده است:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ / به قرآنی که تو در سینه داری
takfars.ir
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد / لطایف حکما با کتاب قرآنی …