مجموعه شعر های زیبا برای دهه فاطمیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه

بر زانوی تنهایی ام دارم سرت را

با گریه می بینم غروب آخرت را

من التماس لحظه های درد هستم

آیا نگاهی می کنی دور و برت را؟

تکفارس آی آر

دست مرا بستند و پشتم را شکستند

می بینی آیا حال و روز حیدرت را؟

حالا که روی پای من از حال رفتی

فهمیده ام اوضاع و احوال سرت را!

پروانه حرف عشق را هرگز نمی زد

www.takfars.ir

می دید اگر یک مشت از خاکسترت را

افتاده ام پشت درِ قفل نگاهت

واکن دوباره چشمهای نوبرت را

بر زانوی تنهایی خود سر گذارم

وقتی ندارم بر سر زانو سرت را

از بــیـت آل طـاهـا(ص) آتـــش کــشــد زبـانــه

گــوئـی شــده قـــیـامـت بـر پـا درون خــانــه

برپاست شور محـشر از عـتـرت پـیـمبـر(ص)

خـلــقـنـد مـات و مـبـهـوت از گـردش زمانـه

تک فارس

اهریمنان نمودند خون قلب مـصـطفی(ص) را

در مـنـظـر خـلایـق بـی جــرم و بــی بـهــانـه

در پــشــت در فــتــاده ام الائـــمـــهسلام الله علیه از پـا

دارد فـغــان ز دشـمـن آن گـــوهــر یـگــانـه

زیـنـبسلام الله علیه بـه نـاله گـویـد کـشـتـند مــادرم را

ایـن یک ز ضـرب سـیـلی آن یک ز تـازیانه

در خون فتاده زهراسلام الله علیه چون مرغ نیم بسمل

مـحـسـنعلیه السلام فـتاده چـون گـل پر پر در آستانه

در پشت زانـوی غم پژمان نشسته حـیـدر علیه السلام

مانده حـسـیـن مظـلومعلیه السلام حیران در آن میانه

T A K F A R S

از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهراسلام الله علیه

وز زخــم سـیـنـه گـیـرد از مــیــخ در نشـانه

دارد حــســنعلیه السلام شـکـایـت از کـیـنـه مغیره(ل)

ریـــزد ز دیـــدگـــانـــش یــاقـــوت دانـه دانـه

بـا پـهـلـوی شـکـسـته چون مـرغ بـال بسته

زهـراسلام الله علیه بـه خـون نـشسـته در کـنج آشیانه

***

نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت

سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت

این بر همه طبیب ، ز خود دست شسته بود

تک فارس www.takfars.ir

کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت

آب از سرش گذشته ، علی را خبر کنید

کوثر که میل راهی دریا شدن نداشت

پیچیده است اگر، کمرش درد میکند

او هیچ گاه قصد معما شدن نداشت

امروز کار خانه خود را تمام کرد

گویا که قصد عازم فردا شدن نداشت

حتی حسین آب ز دستش گرفت و خورد

گویا خبر ز راهی گرما شدن نداشت

می شست رخت خویش ، ولی طول می کشید

تکفارس

چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت

اسماء کمی خلاصه بینداز بسترش

تصویر فاطمه که غم جا شدن نداشت

می خواست دختر پدر خویشتن شود

گویا که میل حضرت زهرا شدن نداشت

با قصد قربت از پسرانش برید دل

هرچند قصد قربت مولا شدن نداشت

ای چراغ خانه ام سو سو نزن

مرغ حقّم ناله ی کو کو نزن

takfars.ir

حال که دستت شکسته لا اقل

چند روزی خانه را جارو نزن

ای جوان نیمه جان پیرم نکن

زیر چادر دست بر پهلو نزن

چند روزی هم اگر شد دست بر

زخم های گوشه ی ابرو نزن

یا دگر در پیش پایم پا نشو

یا دگر پیش علی زانو نزن

خواستی برخیزی از بستر بگو

یا که بر دیوار خانه رو نزن

تک فارس آی آر

ای همه دار و ندار بو تراب

ای چراغ خانه ام سو سو نزن

***

دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود

غلام خانه به دوشی برای زهرا بود

نه من ، که عالم امکان سراسرش هر دم

ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود

و نیمه های شب شهر مصطفی آن روز

گدای نیمه شب ربّنای زهرا بود

نبی که رفت تمام مدینه ویران شد

TakFars

مدینه که همه اش خاک پای زهرا بود

ز گریه های شب فاطمه شکایت داشت

شبی که زائر آن اشک های زهرا بود

میان کوچه فدک را گرفت با سیلی

شروع کوچه شب انتهای زهرا بود

همیشه بغض میان گلوش سنگین بود

کسی که شاهد آن ماجرای زهرا بود

تمام شهر به این ماجرای غم تن داد

کسی نگفت که این حق برای زهرا بود

کسی به غربت مولا علی که رحم نکرد

تک فارس

همان علی که همیشه فدای زهرا بود

برای آتش بیداد هیزم آوردند

صدای آه شبیه صدای زهرا بود

مگر نبود که پیغمبر خدا فرمود

رضای حضرت حق در رضای زهرا بود

به پشت درب و لگدهای کینه ، با فضّه

بیا به یاری زهرا ندای زهرا بود

مقابل علی و زینب و حسین و حسن

شکست مادر و روز عزای زهرا بود

برای بستن حیدر طناب آوردند

www.takfars.ir

یگانه یاور زهرا خدای زهرا بود

گرفته دست به دیوار و در پی حیدر

تمام شهر نبی هم نوای زهرا بود

میان ذکر قنوت شبش پس از آن روز

دوای مرگ همیشه دعای زهرا بود

دیشب حسنعلیه السلاماشـــــــک برادر پاک می کرد

حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد

دیشب حسینعلیه السلامنازنین با چشم گــــــریان

ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد

T A K F A R S

اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی

جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد

مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان

این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد

اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه

خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد

بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا

این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد

دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک

یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد

تک فارس www.takfars.ir

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد

مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد

خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر

تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا

دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت

Tak Fars

احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل

وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر

بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر

کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر

مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت

یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت

تکفارس آی آر